آتش تروریسم در دامن غرب
سه حادثه همزمان انفجار، تیراندازی و گروگانگیریهای مرگبار در پاریس به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از فرانسویان منجر شد. با اینکه حادثه تلخ و غمناک است و یک مسلمان واقعی هیچگاه از مرگ مظلومانه کسی خوشحال نمیشود، اما آنچه دل انسان را به درد میآورد، نگرشها و رفتارهای یکسویه و همراه با تبعیض است؛ چرا که وقتی ۲۰۰ کودک بیگناه به دست داعش کشته میشود، مسلمانهای میانمار زنده زنده در آتش میسوزند و هر روز به بهانه جنگ نیابتی، انسانهای بیگناهی در منطقه کشته میشوند، همین مدعیان حقوق بشر غربی و اروپایی به آسانی و منفعلانه از کنار این گونه مسائل عبور میکنند و صدای اعتراضشان بلند نمیشود. با این مقدمه کوتاه از دو منظر باید این موضوع را تحلیل کرد: اول اینکه، عمده تروریستهای منطقه از جمله داعش، القاعده و طالبان همگی افراطیهای خشک مقدس و تهی مغزی هستند که از سوی عربستان و قطر تغذیه و حمایت میشوند و جالب اینجاست که همین کشورهای غربی که دچار حملات تروریستی شدند، در این مدت حاضر نشدند یک کلام یا یک بیانیه علیه این اقدامات ضدبشری حکومت عربستان صادر کنند، بلکه با استفاده از این فرصت، سلاحهای مرگبار خودشان را به این کشور فروختند. با این وضعیت، بدیهی است عربستان که هیچگونه موضعگیری و انتقادی نمیبیند، بیش از پیش حمایتهای مالی و تجهیزاتی خود از گروههای تروریستی را ادامه میدهد. حال که اقدامات سلفیها سبب ترویج خشونت به این سبک در کشورهای غربی شده است و احتمالاً در آینده در روسیه و شرق آسیا هم اتفاق بیفتد، باید یک اجماع بینالمللی صورت گیرد تا عربستان مجبور به تعطیلی مدارس سلفیگری عربستان در کشورهایی، مانند پاکستان، هند و… شود. در غیر این صورت با آموزههای غلط جریان تکفیری باید منتظر فجایعی بیشتر از این باشیم؛ زیرا این اتفاقات در فرانسه پس از پیروزیهای اخیر جبهه مقاومت در سوریه و عراق و تنگ شدن عرصه برای تروریستها و فرار برخی از آنها، رخ داده است. حال اگر همه تروریستها برگردند، به نظر میرسد دیگر هیچ جایی در جهان امن نباشد. دوم اینکه حضور فرانسه در سوریه ریشهای تاریخی دارد و به قرن 18 باز میگردد، هنگامی که ناپلئون سوریه را به اشغال فرانسه درآورد و پس از جنگ جهانی اول سوریه و لبنان تحت قیمومت فرانسه قرار گرفتند، با اینکه جمهوری سوریه در سال 1941 اعلام استقلال کرد، اما فرانسه همیشه از طریق سوریه به دنبال تأثیرگذاری بر تحولات خاورمیانه بوده و هست. مضافاً منطقه شامات بازار مصرفی خوبی برای کالاها و محصولات نظامی و غیرنظامی فرانسویهاست. شروع دوره ریاست جمهوری اولاند در سال 2012 همزمان با یکساله شدن بحران در سوریه بود. وی در اولین سخنانش درباره بحران سوریه اظهار داشت: «هنوز زمان برای ایجاد راهحل سیاسی برای پایان بخشیدن به بحران سوریه و جلوگیری از وقوع جنگ داخلی در این کشور به پایان نرسیده است.» پس از گذشت چهار سال از بحران سوریه، فرانسه به دلیل آنکه کشورش منافع ویژهای در سوریه دارد، احساس میکند که باید در این مورد تا اندازهای جلوتر از دیگر کشورهای اروپایی قدم بردارد. افزون بر این، اولاند وقتی فهمید تغییر بشار اسد در اوضاع فعلی کار آسانی نیست، چون نه تنها با سوریه سروکار دارد؛ بلکه با حامیان وی، چون حزبالله لبنان، جمهوری اسلامی ایران، روسیه و چین هم باید دست و پنجه نرم کند، ترجیح میدهد که با راهحل سیاسی و تعاملی کار را دنبال کند. گفتنی است، نگاه دیپلماتیک فرانسه به مذاق گروههای افراطی به ویژه داعش خوش نیامده است و حوادث اخیر را میتوان نوعی انتقامگیری از فرانسه دانست. با اینکه داعش مسئولیت این حوادث را پذیرفته است، اما نباید از این نکته غافل ماند که احتمال دارد حوادث پاریس مشابه حادثه 11 سپتامبر یک خودزنی باشد تا وجهه اسلام و مسلمانان را تخریب کنند. بهویژه آنکه این اتفاق همزمان با یک بازی مهم فوتبال بوده است و قطعاً تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت و دولت فرانسه میتواند از آن استفاده سیاسی و امنیتی کند.